کودکانی که به دامان کودکان به دنیا می آیند
یکی از پدیدههای نا گوار، خشونت زا و رنجآور در جامعه بشری که خلاف تمام امیال و ارزش های انسانی صورت می گیرد؛ ازدواجهای اجباری است. ازدواج زود هنگام به معنی پایان ناگهانی دوران کودکی و نقض حقوق کودکان است. بعضی از جوامع، از گذشته های دور بدینسو درگیر این فرهنگ نا پسند بوده اند. افغانستان نیز از جمله کشور های است که متأسفانه این پدیده به گونۀ بسیار گسترده و وحشتناک نظر به علتهای متفاوت و مشکلات مختلف هنوز هم در سطح بالا اتفاق میافتد. این ازدواج ها به انواع و اقسام چون (اجباری، زیر سن، سربدل و بد دادن) انجام می شوند. قربانیان اصلی همچو ازدواجها، زنان و مردان (پسران و دختران) می باشند؛ اما زنان بیشتر آسیب می بینند و به مشکلات بزرگتری مواجه میشوند.
یکی از دلایل عمده در راستای ازدواجهای زیر سن و اجباری، میراث فرهنگ های نا درست در جامعه سنتی که ریشه در کم سوادی و بی خبری دارند، معمول می باشد. فقر و بیخبری مردم و خانوادهها که آگاهی درستی از اسلام و حقوق کودکان ندارند، صورت میگیرد.
دختران و پسران خورد سال و زیر سن مجبور به همچو ازدواج ها می شوند، زیرا زمینه های آموزش و پرورش سالم وجود ندارد و به برنامه های هنری، فرهنگی، ورزشی آشنا نیستند. دختران و پسران که یا از مکتب محروم می شوند و یا به دانشگاه ها دسترسی پیدا نمی کنند، و یا هم برنامههای تفریحی، سرگرمکننده و آموزشی که بر رشد ذهنی و فکری آنها اثر گزار اند، در محدودیت قرار دارند. این دلایل سبب آن میشود که کودکان حتا در سنین نو جوانی و جوانی هم نتوانند برای خود و آینده شان برنامه ریزی درست نمایند. تصمیم خانواده های که اندیشه های ازدواج های بی وقت یا قبل از وقت را از بزرگان شان به ارث برده اند، همیشه حرف اول را می زنند و همین افکار خانواده گی در اذهان این کودکان هنوز هم مستولی بوده و باعث آن می شود که آنها دیگر آزادی فکری نیز نداشته باشند. از این که ازدواج و تشکیل خانواده یک امر طبیعی و یکی از حقوقی فردی به شمار می رود، عاری از چالش و مشکل نمی باشد، زیرا این کودکان نسبت عدم بلوغ جسمی و ذهنی و عدم آگاهی از مشکلات و مسئولیتهای بعدی آماده بهره مند شدن از آن نیستند. از این روست که قربانی می شوند و یک عمر در بدبختی به سر می برند.
ازدواجهای اجباری و زیر سن جامعه را نیز متأثر و با مشکل مواجه می سازد؛ زیرا جوانان انگیزه برای هیچکاری نمیداشته باشند. نهتنها افکار خود؛ بل فرزندانی که قرار است بهدنیا بیاورند را هم مسموم کرده و هم خود و هم فرزندانشان با خطرها و مشکلاتی بزرگی روبهرو خواهند شد.
ما سالانه مادران بسیاری را بهدلیل اینکه زود و زیرسن ازدواج میکنند و تحمل باردار شدن و زایمان را ندارند، از دست میدهیم. ازدواجهای اجباری و زیر سن سبب بهوجوآمدن مشکلات بزرگتر به زنان می گردد. این ها دچار اختلالهای روانی شدید شده و دست به خودکشی میزنند؛ برای این که آنها توانایی مشکلات زندهگی مشترک را ندارند.
بیشتر ازدواج های اجباری و زیر سن در ولایات و دهات و مناطق محروم صورت می گیرد، هر چند احصایه درست در دست نیست، اما بدون شک آمار آن بالا می باشد. در آن مناطق که زنان اجازه بیرون شدن از خانه را ندارند، چه رسد به اینکه یک دختر خورد سال از خانه برآید و لب به شکایت باز کند که به اجبار به عقد کسی در آورده شده که از لحاظ سنی فاصله زیاد با او دارد. اما در حال حاضر که هیچ مرجع برای شنیدن همچو قضایا وجود ندارد و این مایه نگرانی حقوق بشری است.
اگر بگوییم که بد ترین مکان برای دختران و زنان، افغانستان امروزی است، خطا نه گفته ایم، زیرا دختران زیادی اند که کودکیشان به قمار زده شده، قربانی دعوای میراث خانواده گی شده، و یا در قبال پیشنهاد مالی کلان تن به ازدواج اجباری دادهاند. این دختران که مجبور شده اند تا همچون ازدواج کنند، اما ادامه راه و تداوم زنده گی مشترک برایشان دشوار میشود که ناگزیر راه طلاق را در پیش گیرند.
ازدواج معروف به { بد دادن}، بیانگر وضعیت واقعی از عرف و عنعنات ناپسند در افغانستان است. { بد} نمادی از ازدواج های کودکان اند که زخمهای ناسور آن همیشه تازه باقی می ماند.
در مناطق که دسترسی به اطلاعات محدود است، تلاش برای آموزش و ارتقای سطح فرهنگ و زنده گی در آن جوامع به بنبست رسیده است. جوامع بستهای که رسم و رواجهای سنتی دختران و زنان را در مواردی در سطح ملکیت مردان تقلیل داده است. باور عام که (دختر مال مردم است) در ذهنیت عمومی جامعه ریشه دارد و بعد فرهنگی و اقتصادی نیز در آن تأثیر گزار است. خانوادهها با ازدواج زودهنگام دخترها، از سویی مسوولیت نگهداری از او را به عهده فرد دیگر (شوهر) واگذار می کنند که نوعی فرار از مسوولیت است و از جانب دیگر؛ از نظر اقتصادی، لازم نیست مصارف زنده گی و مخارج تحصیل دختر را بپردازند. این دیدگاه، دست پدران را در ازدواج فرزندان دختر باز گذاشته است. با تأسف در افغانستان ازدواجهای زیر سن و اجباری در اکثر مناطق، بدون اختیار و رضایت (پسر و دختر) صورت میگیرد که این وضعیت مشکلات حاد اجتماعی، انسانی و اخلاقی را به همراه دارد.
سربدل کردن و به پسر زن گرفتن به معنی قربانی کردن چهار کودک است. دو خواهر و دو برادر که کودک اند و هیچ کدام سن قانونی را تکمیل نکرده اند و تجربه و توان مدیریت خانواده گی را نیز ندارند، همواره مورد سرزنش و خشونت از جانب خانواده همسران شان قرار می گیرند. طلاق در مقابل طلاق و خشونت در مقابل خشونت. ازدواج به اجبار و طلاق به لجاجت؛ همه این ها سوژه زنده گی کودکان اند که قربانی این خشونت شده اند.
لیکن کودک که باردار شود و کودک به دنیا بی آورد، آغاز مرحله نوین از فلاکت و مصیبت یک کودک است. فشار سختیهای روزگار آن زمانی است که کودک را از آغوش کودک (مادر) جدا کنند. آسیبهای روحی و روانی وارده از این قضیه، نهایت دشوار خواهد بود.
ازدواج های زیر سن در حقیقت نوع از گروگان گیری زنده گی کودکان و دچار نمودن به یک بحران شدید تلقی می شود. از این که؛ بلوغ جسمی و ذهنی بهعنوان یکی از شروط مهم ازدواج از سوی جامعه بینالمللی و نهادهای حقوق بشری پذیرفته شده است، لازم است به طوری جدی به آن توجه صورت گیرد.
ادامۀ ازدواج زیرسن منجر به تداوم فقر، نابرابری های جنسیتی و سایر مشکلات میشود و باید جلو آن گرفته شود. افزون بر این، دسترسی ناکافی به آموزش، خدمات صحی و چالشهای دیگر اجتماعی از مشکلات فرا راه دختران در افغانستان می باشد.
برای جلوگیری و کاهش از ازدواجهای اجباری و زیر سن، اشتغالزایی، آگاهی دهی و آموزش دختران و آگاه ساختن آنها از خطرات و آسیبها امر حتمی است. راه اندازی کمپاینها بر کاهش میزان این ازدواج ها نیز مؤثر میباشد. تحقیق بیشتر، سرمایهگذاری و تقویت پسران و دختران هم می تواند که در توقف این مورد نقض حقوق کودک، کمک نماید.
نويسنده ؛ عايشه فعال حقوق زنان و كودكان